رادین رادین ، تا این لحظه: 13 سال و 8 ماه و 9 روز سن داره

من و خاطراتم

تاتی تاتی

رادین ترسو ولی زرنگ مامان بالخره بر ترسش غلبه کرد. ١٥ مهر بود که کم کم با کمک علی خاله بنفشه شروع کرد به قدم برداشتن. ٢ روز اول رو همش چشمش به مامانی بود که همراش باشه و بعد دیگه خودش رفت . درست مثل چهار دست و پا رفتنش که یه دفعه شروع کرد به رفتن و همه رو شوکه کرد.از دوم مرداد چهاردست و پا رفت و بعد از تقریبا ٢ ماهو نیم راه افتاد. دیگه هیچ جا ازدستت در امان نیست. یه جاهایی میری که باید کلی دنبالت بگردم پیدات کنم . نکنه مامانی بیش فعال باشی. آخه اصلا نمیشینی یه جا . همش میری و میای .  کلی میرقصه هی سرشو تکون میده و بعد دست و بدنشو. تازگیها هم که جای خوراکیهاشو پیدا کرده و هر دقیقه میاد سرشون. ..واااااااای کابینتا رو بگو . ظرفا...
25 مهر 1390

تولد یک سالگی

مامانی جونم از اونجائی که تولدت مصادف شده بود با شب ٢٣ مه رمضون نتونستم برات مراسمتولد  بگیرم . ایشالا سال دیگه یه تولد جبرانی و خیلی خوشگل داریم که بتونی توش شمعاتم فوت کنی . ولی از اونجائی که خواستیم ککه یادگاری از اولین تولدت داشته باشی خودم برات یه کیک کوچولو پختم و چند تا عکس با هم انداختیم . من و تو و بابا نادر. چندتا هم مهمون سر زده داشتی مامانی  که تولدت رو تبریک گفتن. مامان نسرین و دایی حامد. بابا بزرگ و مامان بزرگت و عمه پرستو اینا.  این عکس رو صبح روز ١ شهریور دقیقا ساعت ١٠.٢٥ دقیقه صبح ازت گرفتم.تازه از خواب بیدار شدی و پفک شدی . یه ساله شدنت مبارک گل قشنگ زندگی     &n...
17 شهريور 1390
1